درد نوشت..

ساخت وبلاگ

هی نوشتم هی مچاله کردم دست و دلم به نوشتن هم نمی رود دیگر... درد نوشت.....
ما را در سایت درد نوشت.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minakhanom7777 بازدید : 135 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 16:32

پیوندِ عاطفی که درست دو سال پیش بین ما شکل گرفت،پیوندی نه نافرجام که بدفرجام بود،من با هر جان کندنی که بود سر پا ایستادم،جنگیدم برای زندگی ام که به هر تقدیر دوستش داشتم و به قول کیارستمی،زندگی ام تنها چیزی بود که داشتم.روزهایی که خواب چشمانم را بدرود گفته بود و دهانم چارتکبیر بر خوراک زده بود.رنج‌ها قابل وصف نیستند،مرزی میان انسان هاست به نام پوست،پس به این خاطر کسی اندوه دیگری را نخواهد فهمید.امروز اما روزهای هجر را گذراندیم و زنده ایم. تو اما چرا به رفتنت وفادار نبودی؟و هنوز مثل سایه در عقبِ من می دوی؟پا پس کشیدن تصمیمِ تو بودگریه ها،زاری ها و تمناهای من هم جلودارت نشدامروزها دیگر ورق برگشته اما تو رفتی و به رفتنت وفادار نبودی من اما به فقدان تو،وفادار خواهم ماند. درد نوشت.....ادامه مطلب
ما را در سایت درد نوشت.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minakhanom7777 بازدید : 113 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 16:32

‌دوستانِ مشترک و به تبع آن،جلسات مشترک آخرین نخ پیوندِ من و میم است. این بار که طوری رفته بودم که رفتنم شبیه دیگران نباشد،برای جلب توجهم به آخرین حربه‌ی غیراخلاقی اش دست یازیده بود؛دست دختری را گرفت و آورد دورِهمی،هر جا می نشستم می آمد و رو به رویم جا می گرفت،من هم بی تفاوت یا کتابچه‌ی تیموتی اسنایدر را می‌خواندم یا مشغول گپ ‌و گفت با دیگران بودم. برگشتنی به شهریار که ماجرا را گفتم از تلاش نافرجام میم برای اندوهگینیَم تا خم به ابرو نیاوردن و مادر حسنک شدنم!حیرت زده گفت:مینا تو را می‌شناسم،قدرتت را و خویشتن‌داری ات.اما انگار این یارو اصلاً نمی داند با کی طرف است!در امتداد مسیرِ جنگل نوردیمان بودیم که بساط عصرانه را پهن کردیم و مشغول صحبت شدیم از هر دری! دخترها که از هر آن‌چه میان من ومیم گذشته بود پاک بی خبر بودند بنا نهادند شوخی‌ها را:هی،گونه‌ی میم را ببینید که از رژ لب خانمش قرمز شده،این نخستین اشارت مستقیم به ماجرا بود،در جمع تنها سه نفر می دانستند که میم نامزد سابق من است و مطلع از آن عشق سوزان و آن‌همه فراز و فرود! به محض شنیدن این جمله هر سه رو به سویِ من کردند و من بودم آن زن که جزعی نکرد آن‌چنان که زنان کنند،حتی نگریستم سخت،فقط لب‌هایم را وا داشتم به تبسم!احتمالاً این یکی از سخت‌ترین سکانس‌های زندگی‌ام باشد برای همیشه! درد نوشت.....ادامه مطلب
ما را در سایت درد نوشت.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minakhanom7777 بازدید : 128 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 16:32

مادر بزرگ که مرد بعد چند وقت بابابزرگ مریض شده دکترها حدس زدند سرطان پوسته که حالا زده به سر و گوشش . پیرمرد بیچاره هم زنش ازونور رفته و تنهاش گذاشته هم خودش این وسط گرفتار بیماری شده ،دایی هم که مث همیشه غر غر . خانواده برا ۱۵ بهمن بلیط گرفتن که برن درد نوشت.....ادامه مطلب
ما را در سایت درد نوشت.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minakhanom7777 بازدید : 93 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:59

یادم باشد روزی اگر خواستم شریک زندگی ام را انتخاب کنم به بهانه ای او را تا سر حد عصبانیت برسانم بعد درباره اش به قضاوت بنشینم به نظر من یکی از راه های عالی برای شناخت افراد است . مثلا همین آقا که خواستگار اخیر بنده بود و پدرش مخالف سرسخت ازدواجش بود درد نوشت.....ادامه مطلب
ما را در سایت درد نوشت.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minakhanom7777 بازدید : 140 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:59

دچار یه بحران شدم . سر یه دوراهی مردد وایسادم و هیچکس نمی تونه کمکم کنه نه این که کسی نخواد بلکه کسی نمی تونه به دادم برسه نمیدونم باید به احساس ترحمم بال و پر بدم یا به ارزش خودم فکر کنم حتی نمی دونم فرصت برای بار هزارم به یه ادم اشتباه دادن کار درستیه یا نه ...چرا نمی تونم احساساتمو مدیریت کنم چرا به راحتی می بخشم چرا فراموش می کنم که به خاطر همون فرد چقدر شکنجه شدم .از یه طرفم این همه تکلیف رو کجای دلم بذارم این همه درس و کتاب ...خسته ام .خیلی خسته درد نوشت.....
ما را در سایت درد نوشت.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minakhanom7777 بازدید : 116 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:59

نوشته بود معشوقه بودن زن ها را زیباتر می کند به عکسهای گالریم خیره شدم و دیدم چه قدر حرفش درست بود تو عکس هایی که تو اون تایم معشوقه بودم چه قدر زیباتر شده بودم ...حالا این روزها که هیچ کسی رو ندارم تا بهم بگه که چه قدر زیبا و دوست داشتنی ام ( حتی به دروغ) حس می کنم زشت تر از زشت شده ام :) . زنانگی روحم کم شده و برام عجیب و غیرقابل درکه که تو سن ۲۱ سالگی تو اوج احساس و عاطفه هیچ کسی رو ندارم که این عشقو براش خرج کنم و حس می کنم قلبم یخی میشه روز به روز ...

درد نوشت.....
ما را در سایت درد نوشت.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minakhanom7777 بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:59

دلتنگ خونه ام و به خاطر اربعین اهواز هیچ اتوبوسی نداره یا مجبورم که با متین و مبینا با اتوبوس یه شهر دیگه برم یا این که با تاکسی مسیر مسیر برم خرم اباد . دلم میخواد پی ام بدم بهش . ولی خب نباید حرف اخرش یادم بره : چرا دوس پسر نمیگیری . شاید سوال بدی درد نوشت.....ادامه مطلب
ما را در سایت درد نوشت.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minakhanom7777 بازدید : 110 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:59

امروز رفتیم تولد ظهیر  اولین باری بود که من رو می برد تا دوستاش رو بهم نشون بده میشه گفت من کوچکترین عضو جمع بودم اونا خیلی خوب و خونگرم و مهربون بودن درست همون طوری که خودش برام تعریف کرده بود ولی من یه کم معذب بودم چون تقریبا هیچ کدومو نمیشناختم و درد نوشت.....ادامه مطلب
ما را در سایت درد نوشت.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minakhanom7777 بازدید : 110 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:59

حدودا هشت ماه است که با پسرک آشنا شده امآرام است و مهربان‌مودب و صبورعاشق کتاب است و من .‌اولین بار دو سال پیش او را در یک جلسه ی کتاب‌خوانی ملاقات کردم ، همراه یک دختر آمده بود.آن روزها نمی دانستم دوست دختر دارد و گمان می کردم که شاید دختری که همراه درد نوشت.....ادامه مطلب
ما را در سایت درد نوشت.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minakhanom7777 بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:59